یک چادر، دو امداد

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

اشاره «وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» شدند و مردند. آن گاه آن مرد نزد حضرت آمد، امام فرمود: حال خویشانت چگونه است؟ عرض کرد: همه مردند و هیچ کس از آنان زنده نمانده است. امام صادق ( (علیه السلام) ) فرمود: مرگ آنان به دلیل قطع رحمی بود که با تو کردند. آن گاه فرمود: آیا دوست داشتی آنها باقی می‌ماندند و همچنان بر تو سخت می‌گرفتند؟ گفت: به خدا قسم بلی! [اگرچه او دوست نداشت آنها بمیرند، اما قطع رحم اثر وضعی و قهری خود را کرد و عمر آنان را کوتاه کرد. ] [۱] حکایت ۱۵۲: انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟! محقق عالی قدر استاد فاطمی نیا فرمودند: یکی از علما - که از دنیا رفته است. از یکی از صلحا برایم تعریف می‌کرد که یک نفر گفته بود: من در قسمت بایگانی اداره ای کار می‌کردم و پرونده‌های متعدد و بعضا بسیار مهم می‌آمد و ما در قسمت بایگانی قرار می‌دادیم. یک روز پرونده ی بسیار مهمی به دستم رسید. چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است. هر چه گشتم پیدا نشد. در آن گیر و دار که کاملا نا امید شده بودم، به بنده خبر دادند: چون شما مسئول پرونده‌ها هستید اگر تا چند روز دیگر پیدا نشود، حکمی که در مورد شما اجرا می‌شود یا اعدام است یا حبس ابد؛ از این رو نزد یک نفر اهل دل رفتم، ایشان دستور ختمی فرمودند که انجام بده. همان توسل را انجام دادم. روزی که قرار بود نتیجه بگیریم از پرونده خبری نبود با ناراحتی از منزل بیرون آمدم تا نزدیکی خیابان «مولوی» رفتم. دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت: آقا؛ مشکل تو به دست آن شخص - که عرق چین به سر دارد و در حال رفتن است - حل می‌شود. بدون توجه به این شخص با شنیدن این کلمات دویدم و دامن آقا را گرفتم و گفتم: آقا جان! به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست یک چادر، دو امداد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک چادر، دو امداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fehadi بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:26

اشاره «وَلَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ» حکایت ۱۵۸: روباه مکّار! خدای تعالی در باره ی حضرت داوود می‌فرماید: «وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ [۱] »؛ خداوند، حکومت و دانش را به حضرت داوود بخشید و از آنچه می‌خواست، به او تعلیم داد. ملا فتح الله کاشانی در تفسیر منهج الصادقین می‌نویسد: ضحاک از ابن عباس نقل کرده است که منظور از دانشی که خداوند به حضرت داوود تعلیم فرمود، زنجیری بود که حق تعالی در روز قضاوت برای او از آسمان می‌فرستاد تا هرکه مُحِق (حق دار) بود دست او به آن زنجیر می‌رسید و اگر مبطل (ناحق) بود هر چند کوشش می‌کرد دست او به زنجیر نمی رسید و چون از آسمان حکمی نازل میشد آن زنجیر به حرکت در می‌آمد و از آن آواز شنیده می‌شد، آن گاه داوود آن حکم را اجرا می‌کرد. سر آن زنجیر به مجمره بسته شده بود و به آن بالای سر داوود بود. در محکمی مانند آهن بود و رنگش مانند آتش و حلقه‌های آن گرد بود و با جواهرات تزیین شده بود. هر مریضی و علیلی که به آن دست میزد فورا شفا می‌یافت. روزی مردی جواهری گران قیمت نزد کسی به امانت نهاد، چون از او مطالبه کرد، امانتدار گفت: من ودیعه را به تو پس داده ام. مرافعه را به داوود دفع کردند. مردی که ودیعه نزد وی بود عصایی را تو خالی کرده و آن جواهر را میان عصا نهاده بود. داوود به مدعی گفت: برخیز و دست به زنجیر برسان. مرد برخاست و گفت: خدایا! تو میدانی که من در این دعوی صادقم و جواهر نزد این کس است، دست مرا به زنجیر رسان تا حق به مرکز خود قرار گیرد. پس دست کرد به زنجیر و آن را بگرفت. داوود به دیگری گفت: تو نیز برخیز و دست به زنجیر برسان، وی برخاست و آن عصا را به دست گرفت و صاحب ودیعه، مدعی را گفت که این عصای یک چادر، دو امداد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک چادر، دو امداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fehadi بازدید : 32 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:26

حکایت ۱۶۱: آب به آسیاب دشمن در زمان قاجاریه، حکومت'>حکومت عثمانی بزرگ ترین حکومت اسلامی در جهان به شمار می‌رفت که پایتخت آن، استانبول ترکیه بود. در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران، مسجد کوچکی وجود داشت، امام جماعت آن مسجد میگفت: شخص روضه خوانی را دیدم که هر روز صبح به مسجد می‌آمد و روضه ی حضرت زهرا (علیها السلام) را می‌خواند و به خلیفه ی دوم ناسزا می‌گفت و این در حالی بود که افراد سفارت و تبعه ی آن که سنی بودند برای نماز به آن مسجد می‌آمدند. روزی به او گفتم: تو به چه دلیل هر روز همین روضه را می‌خوانی و همان ناسزار را تکرار می‌کنی؟ مگر روضه ی دیگری بلد نیستی؟! او در پاسخ گفت: بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من می‌دهد و می‌گوید: همین روضه را با این کیفیت بخوان. سپس مشخصات و نشانی بانی را گفت. فهمیدم که بانی، یک کاسب مغازه دار است. جریان را به او گفتم. او گفت: شخصی روزی دو تومان به من میدهد تا در آن مسجد چنین روضه ای خوانده شود. پنج ریال به آن روضه خوان میدهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم. باز جریان را پیگیری کردم. سرانجام معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه خوانی با این کیفیت مخصوص (برای ایجاد تفرقه بین ایران و حکومت عثمانی) داده می‌شود که پس از طی مراحل و دست به دست گشتن، پنج ریال برای آن روضه خوان بیچاره می‌ماند. باید متوجه بود که دشمنان، این چنین سوء استفاده نکنند و ما ناخودآگاه از مزدوران آنها نشویم و آب به آسیاب دشمن نریزیم. [۵] حکایت ۱۶۲: مکر عمرو عاص در جنگ صفین! شب هنگام فرمان حمله صادر شد و سپاهیان عراق به سپاه شام یورش بردند و تا سپیده دم دست از سر آنها برنداشتند. حمله‌های شدید سپاه عراق در آن شب تاریک چنان رعب و وحشتی در دل شام یک چادر، دو امداد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک چادر، دو امداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fehadi بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:26

303. سيد ابوالحسن اصفهانی و تحمل سختی‏آيت الله مرعشی گويد روز عيدی بود ديدم صاحب منزل'>منزل اساس منزل آسيد ابوالحسن اصفهانی را بيرون انداخته است و می‏گويد حالا كه اجاره نداری بيرون رويد. هرچه ايشان می‏گفت پول ندارم او نمی‏پذيرفت. ناراحت شدند و بيرون رفتند به آن مرد عرب گفتم آيا او را می‏شناسی؟ او از بهترين شاگردان آخوند خراسانی است، به او مهلت بده اجاره‏ات را می‏پردازد، با التماس من حاضر شد مهلت دهد.[1]304. تحمل سختی آيت الله شيخ هاشم قزوينی‏استاد جلال الدين همايی گويد: من و تعدادی از طلاب مدرسه نيماورد، با گرسنگی و قحطی دست و پنجه نرم می‏كرديم، يك روز در مدرسه با رفيقم مباحثه می‏كردم، كه طلبه برجسته‏ای از اهل قزوين (آيت الله شيخ هاشم قزوينی) بود، ناگهان حالش دگرگون شد و بيهوش افتاد هيچ بيماری نداشت و جوانی سالم و با نشاط بود فهميدم دردش گرسنگی است و آن را از من پنهان داشته است، با شتاب از جای برخواستم، هر چه در گوشه و كنار مدرسه گشتم تا پولی به دست بياورم وجهی نيافتم تا لقمه نانی فراهم كنم از مدرسه خارج شدم و خود را به خيابان رساندم، ناگهان در گوشه خيابان چشمم به چند برگ كاهوی گل آلود افتاد آن را برداشتم و در جوی آب شستم و به سرعت كنار دوستم آمدم همچنان بيهوش افتاده بود، اندكی از آن برگ‏های كاهو را در دهانش نهادم، بی رمق با چشمان بسته به جويدن پرداخت، چند برگ را كه جويد دوباره حيات رفته به او بازگشت، هنوز برگ‏های كاهو تمام نشده بود كه چشمانش باز شد و با لبخندی برخواست، نشست و بی درنگ رو به من كرد و انگشت روی خط نهاد و گفت: كجای بحث بوديم وديگر از آن گرسنگی و بيهوشی چيزی نگفت، چنان بود كه گويی هيچ اتفاقی نيفتاده است.[2]305. آيت الله ميرزا زين العابدينی و تحمل سختی‏آيت الله ميرزا زي یک چادر، دو امداد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک چادر، دو امداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fehadi بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 29 فروردين 1403 ساعت: 13:43

295. ملا حبيب'>حبيب الله'>الله شريف كاشانی و تحمل سختی‏[1]هزار و يك نكته اخلاقی از دانشمندان ؛ ص136حبيب الله شريف كاشانی در سال 1262 قمری ديده به جهان گشود ايشان مقدمه كتاب جمل النواهی می‏نويسد ترجمه اين كتاب را با كمی سرمايه علمی و تنگدستی خود موقعی می‏نويسم كه حوادث روزگار مرا به درد جدايی مبتلا كرده است و به مصيبت مرگ دو فرزندم كه در دو شب پی در پی از دنيا رفتند دچار نموده است وهمچنين مشكلات ديگر به من هجوم آورده است ولی خدای دوست و دوست دارنده را در هر حال حمد و سپاس. ايشان دارای 300 جلد كتاب و رساله است اما تنها حدود 200 جلد از آن‏ها شناخته شده است.[2]296. تحمل سختی و سيد نعمت الله جزائری‏سيد نعمت الله جزائری از شاگردان فيض كاشانی و مرحوم علامه مجلسی است كه حدود 4 سال در نزد علامه مجلسی بوده و در تصحيح بحارالانوار كمك كرده است.ايشان در دوران تحصيل سختی‏های فراوانی تحمل كرده گاهی نان بدست نمی‏آورده و با گرسنگی می‏گذرانده و گاهی از پوست خربزه با يكی از دوستانش استفاده می‏كرد و گاهی بر اثر نوشتن زياد و شدت سرما از دست او خون جاری می‏شد و بر اثر كثرت مطالعه چشم او ضعيف شد تا اينكه به عتبات عاليات رفته و از تربت امام حسين (عليه السلام) تبرك جسته و چشم او شفا يافته است. و در زمان خود مورد حسادت برخی از افراد واقع شده كه برخی از كتابها و نوشته‏های او را دزديدند و به چاه انداختند تا از بين رفت دو مرتبه خدا وند بر او منت و كرامت نهاد كتب ديگری تأليف كرد مانند: نوادر الاخبار در شرح تهذيب و كشف الاسرار شرح استبصار و انوار نعمانيه و زهر الربيع و ....[3]297. مرحوم نراقی و تحمل سختی‏حاج ملا مهدی نراقی چراغ برای مطالعه نداشت لذا از نور مهتاب يا چراغ‏های عمومی بهره می‏جست.[4]298. بدهی سيد ابوالحسن یک چادر، دو امداد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک چادر، دو امداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fehadi بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 29 فروردين 1403 ساعت: 13:43

291. خواجه'>خواجه نصير الدين طوسی'>طوسی و تحمل سختی هاخواجه نصيرالدين طوسی در سال 597 قمری به دنيا آمد و در سال 673 قمری از دنيا رفت. ايشان دارای آثار فراوانی است از جمله تجريد العقايد، اخلاق ناصری، اوصاف الشراف، شرح اصول كافی و شرح اشارات، ايشان در پايان كتاب شرح اشارات می‏نويسد بيشتر مطالب آن را در چنان وضعيتی سخت نوشتم كه سخت‏تر از آن ممكن نيست و زمانی بر من نگذشت كه از چشمانم اشك نريزد و زمانی پيش نمی‏آيد كه دردهايم افزون نگردد و غمهايم دوچندان نشود.[1]292. ملا صالح مازندرانی و تحمل سختی‏ملا صالح مازندرانی در بدو امر، مشكل مالی داشت، به نحوی كه اگر چيزی می‏خواست بنويسد، تهيه كاغذ مقدورش نبود و به جهت كهنگی لباس، به مجلس‏درس حاضر نمی‏شد؛ طلبه‏ها گمان می‏كردند او فقيری است كه برای تكدی و اعانت خلق به آنجا آمده است.293. محمد تقی برغانی و تحمل سختی‏محمد تقی برغانی قزوينی معروف به شهيد ثالث گويد: زمانی كه در اصفهان مشغول به تحصيل بودم بسيار تهيدست بودم به نحوی كه برخی از از اوقات غذايی برای خودمان نداشتيم و برخی اوقات از پوست خربزه‏ای كه مردم دور می‏انداختند استفاده می‏كردم.[2]294. كاشف الغطاء و تحمل سختی‏شيخ جفعركاشف الغطاء در آغاز تحصيل زندگی خود را بسيار به سختی می‏گذراند و سرانجام به فكرش رسيد كه 30 سال نماز استيجاری بخواند و امور تحصيل خود را اداره كند و بالاخره چنين زحمتی را بر خود هموار ساخت تا به پايه‏ای از علم رسيد.[3][1] ( 1) گلشن ابرار ج 1 ص 125.[2] ( 1) قصص العلماء ص 56[3] ( 2) مردان علم در ميدان عمل ج 5 ص 77 گلشن ابرار ج 7 ص 100. یک چادر، دو امداد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک چادر، دو امداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fehadi بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 29 فروردين 1403 ساعت: 13:43

اوّل همسايه بعد خانهامام مجتبي (ع ) مي گويد : در دوران كودكي شبي بيدار ماندم و به نظاره مادرم زهرا(س ) در حالي كه مشغول نماز شب بود گذراندم . پس از آنكه نمازش به پايان رسيد متوجه شدم كه در دعايايش يك يك مسلمين را نام مي برد و آنها را دعا مي كند خواستم بدانم كه درباره خودش چگونه دعا مي كند . اما با كمال تعجب ديدم كه براي خود دعا نكرد . فردا از او سؤ ال كردم : چرا براي همه دعا كردي امّا براي خودت دعا نكردي ؟ فرمود : يا بني ! الجار ثم الدار . پسرم ! اوّل همسايه بعد خانه !(70) یک چادر، دو امداد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک چادر، دو امداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fehadi بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1403 ساعت: 21:15

همدردي با مردماميرالمؤ منين در دوران خلافت به خانه شخصي در بصره به نام ((علاء بن زياد حارثي )) وارد شد . پس از يك سلسله گفتگوها آن مرد از برادرش ((عصم بن زياد)) شكايت كرد كه زهدگرا شده است ، زن و زندگي را رها كرده و جامه درشت پوشيده و منحصرا به عبادت و رياضت پرداخته است . اميرالمؤ منين دستور داد او را احضار كردند . همين كه با آن قيافه زاهدانه ظاهر شد به تندي به او فرمود : ((يا عدي نفسه ! اي ستمگر بر خود ! اين چه كاري است كه مي كني ؟ چرا بر خود جفا مي كني ؟ آيا گمان كردي خداوند كه نعمتهاي پاكيزه دنيا را خلق كرده آنها را بر تو حرام است و اگر از آنها استفاده كني از تو ماءخذه خواهد كرد كه چرا نعمت حلال مرا خورده اي ؟ تو كوچكتر از آن هستي . عصم كه اين عتابها را شنيد جواب بسيار روشني داشت . او خود علي (ع ) را كه جلو چشمش بود مي ديد كه دو تكه لباس بيشتر تنش نيست ، يكي را روي دوش انداخته و يكي را به كمرش بسته است . غذاي علي را هم مي دانست كه نان جو خشك است . تعجب كرد كه از علي چنين سخناني را مي شنود . تعجب كرد كه علي اوّل زاهد او را به واسطه زهدش ملامت مي كند . لهذا گفت : يا اميرالمؤ منين ! خودت هم كه همين طوري ! من به تو اقتدا كردم . لباس تو كه از من ژنده تر است ، غذاي تو از من بدتر است . اميرالمؤ منين به او فرمود : اشتباه كردي ! آنچه تو در من مي بيني رهبانيّت و تحريم حلال خدا نيست . من رهبرم . من امامم ، من زعيم جامعه ام . رهبران و زعما تكليف جداگانه دارند . فرمود : انّ اللّه فرَضَ علي ائمه المسلمين ان يُقدِّروا انفُسهم بضعفَة الناس كيْ لا يتبيّغَ بالفقير فقرُهُ . (71) خداوند براي كسي كه مي خواهد مردم را رهبري كند وظيفه خاصي قرار داده است . تو از افراد عادي هستي . من بايد به تمام ا یک چادر، دو امداد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک چادر، دو امداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fehadi بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1403 ساعت: 21:15

علي (ع ) و زهرا(س )عواطف'>عواطف ميان علي و زهرا از آن عواطف تاريخي جهان است ، بعد از رحلت زهرا(س ) علي پيوسته مي سرود : كنّا كزوجٍ حامةٍ في ايكةٍمُتمتِّعينِ بصحَّةٍ و شبابٍ مي گويد : ما مثل يك جفت كبوتر بوديم از يكديگر نمي توانستيم جدابشويم . ديگر روزگار است آمد ميان ما جدايي انداخت . گاهي علي شب تاريك مي رفت كنار قبرستان از دور مي ايستاد با زهراي محبوبش سخن مي گفت ، سلام ميگفت ، سلام مي كرد ، بعد خودش گله مي كرد و بعد گله خودش را از زبان زهرا جواب مي داد : ما لي وقفت علي القبور مسلِّماقبر الحبيبِ ولم يردَّ جوابي چرا من ايستاده ام به قبر حبيبم سلام مي كنم و او به من جواب نمي دهد ؟ حبيبُ مالك لا تردُّ جوابَنا اي دوست ! چرا جواب ما را نمي دهي ؟ انسَيتَ بعدي خُلَّةَ الاحبابِ ؟ آيا چون از پيش ما رفتي دوستي را فراموش كردي ؟ ديگر ما در دل تو جايي نداريم ؟ بعد خودش جواب مي دهد : قال الحبيبُ و كيف لي بجوابِكُم و ان رهينُ جنادلٍ و ترابٍ دوست به من پاسخ گفت : اين چه انتظاري است كه كه از من داري ؟ مگر نمي داني كه من در زير خروارها خاك محبوس هستم ؟ زهرا وصيّت كرده بود : علي جان ! مرا كه دفن كردي و روي قبرم را پوشاندي ، زود از كنار قبر من نرو ، مدتي بايست ، اين لحظه اي است كه من به تو نياز دارم . علي به دست خودش زهرا را دفن مي كند ، بادست خود قبر محبوب را مي پوشاند ، خاكها را مي ريزد و زمين را هموار و صاف مي كند . لباسهايش همه غبارآلود شده است . گرد غبارها را از لباسش مي پراكند . حالا نوبت اين است كه يك مدتي همين جور بايستد . فلمّا نقضَ يدهُ مِن تُراب القبرِ هاجَ به الحزن يعني از كارهايش كه فارغ شد يكمرتبه غم واندوهها برقلب علي روآورد . چه بكند ؟ با كه حرف بزند ؟ درد دل خودش را به كه بگويد ؟ قبر یک چادر، دو امداد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک چادر، دو امداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fehadi بازدید : 13 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1403 ساعت: 21:15

#بهای_بهشت ۱۵ ؛ سه رکن سجدهبِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم ما در هر سجده سه جزء داریم: یک. مَسجودٌ لَه.کسی که برای او سجده می‌کنیم فقط و فقط خداست. دو. مَسجودٌ اِلَیه.کسی یا چیزی که به سوی او سجده می کنیم. ما مسلمان‌ها الان به سویِ کعبه سجده می‌کنیم و قبلاً به سوی «بیت المقدس» سجده می‌کردیم. فرشتگان به سویِ آدم ولی برای خدا سجده کردند.[1] گر فرشته سجده بر آدم نمود * سجده بهر حق و آدم قبله بودحضرت یعقوب و برادران یوسف برای خدا به سویِ یوسف سجده کردند و یوسف قبله آنها بود. [2]سه. مَسجودٌ عَلیه.چیزی که بر آن سجده می‌کنیم و پیشانی‌مان را می گذاریم. که می‌تواند سنگ باشد، می تواند خاک باشد، می‌تواند چوب باشد. ولی بهترینش تربتِ سیدالشهداست. [1] امام رضا علیه السلام : « كَانَ سُجُودُهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُبُودِيَّةً وَ لِآدَمَ إِكْرَاما ». (عیون اخبار الرضا ، ج 1 ، 263)[2] امام هادی علیه السلام : إنَّمَا كَانَ ذَلِكَ مِنْهُمْ طَاعَةً لِلَّهِ وَ تَحِيَّةً لِيُوسُفَ‏. (وسائل الشيعة / ج‏ 6 / ص 387) یک چادر، دو امداد...ادامه مطلب
ما را در سایت یک چادر، دو امداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fehadi بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 17:01