همدردي با مردماميرالمؤ منين در دوران خلافت به خانه شخصي در بصره به نام ((علاء بن زياد حارثي )) وارد شد . پس از يك سلسله گفتگوها آن مرد از برادرش ((عصم بن زياد)) شكايت كرد كه زهدگرا شده است ، زن و زندگي را رها كرده و جامه درشت پوشيده و منحصرا به عبادت و رياضت پرداخته است . اميرالمؤ منين دستور داد او را احضار كردند . همين كه با آن قيافه زاهدانه ظاهر شد به تندي به او فرمود : ((يا عدي نفسه ! اي ستمگر بر خود ! اين چه كاري است كه مي كني ؟ چرا بر خود جفا مي كني ؟ آيا گمان كردي خداوند كه نعمتهاي پاكيزه دنيا را خلق كرده آنها را بر تو حرام است و اگر از آنها استفاده كني از تو ماءخذه خواهد كرد كه چرا نعمت حلال مرا خورده اي ؟ تو كوچكتر از آن هستي . عصم كه اين عتابها را شنيد جواب بسيار روشني داشت . او خود علي (ع ) را كه جلو چشمش بود مي ديد كه دو تكه لباس بيشتر تنش نيست ، يكي را روي دوش انداخته و يكي را به كمرش بسته است . غذاي علي را هم مي دانست كه نان جو خشك است . تعجب كرد كه از علي چنين سخناني را مي شنود . تعجب كرد كه علي اوّل زاهد او را به واسطه زهدش ملامت مي كند . لهذا گفت : يا اميرالمؤ منين ! خودت هم كه همين طوري ! من به تو اقتدا كردم . لباس تو كه از من ژنده تر است ، غذاي تو از من بدتر است . اميرالمؤ منين به او فرمود : اشتباه كردي ! آنچه تو در من مي بيني رهبانيّت و تحريم حلال خدا نيست . من رهبرم . من امامم ، من زعيم جامعه ام . رهبران و زعما تكليف جداگانه دارند . فرمود : انّ اللّه فرَضَ علي ائمه المسلمين ان يُقدِّروا انفُسهم بضعفَة الناس كيْ لا يتبيّغَ بالفقير فقرُهُ . (71) خداوند براي كسي كه مي خواهد مردم را رهبري كند وظيفه خاصي قرار داده است . تو از افراد عادي هستي . من بايد به تمام ا, ...ادامه مطلب